آروان‌کلاد

«به همین طریق بود پیرمرد، به ساده‌دلی روستایی خویش از هر چیز تعجب می‌کرد و هرچه روزگار به او تنگ می‌گرفت، کمربندش را تنگ‌تر می‌بست و با زندگی اخت می‌شد، درست مثل مرواریدی در دل صدف».

این روزها مدام این تیکه از داستان «پیرمرد چشم ما بود» جلال در سرم تکرار می‌شود برای همین دوست داشتم این نوشته را هم با این جمله‌اش آغاز کنم تا روایتی باشد بر آن چیزی که این‌روزها بر ما می‌گذرد.

درست در روزهایی که فکر می‌کردیم عجیب‌ترین‌هایش را کشیده‌ایم، سخت‌ترین‌هایش را به چشم دیده‌ایم و باورنکردنی‌ترین‌هایش را زندگی کرده‌ایم و پوست‌کلفت‌تر از این بودن دیگر محال است، «کرونا» از راه رسید. ترس از رویارویی با این ناممکن را با پوست و استخوان تجربه کردیم. چشم به هیاهوی عید و دلبری بهار بستیم، به خانه‌هایمان پناه بردیم، پناهی تلخ که می‌دانستیم علاج نیست، اما تنها چاره بود.

مگر چه‌قدر زمان داریم برای این‌که تعجب کنیم؟ اصلن مگر تعجب کردن و ماندن شبیه ماست؟ ما بسیار پیش‌تر از این‌ها، روزی که انتخاب کردیم در این خاک بمانیم، همان روز پیه این روزها را به تن مالیدیم. ما می‌دانستیم که این‌جا را سال‌هاست که مه گرفته و هیچ دوردست روشنی نیست. برای ما که دل در آن دوردست‌های روشن داریم، شبیه نیما، راهی نیست جز هر روز سفت‌تر کردن کمربندهایمان.

می‌خواستیم خستگی سواری ابرهایمان را در کنیم که چشم در چشم شدیم با دنیایی که از آن می‌ترسیدیم. بسیار زود سازوکارهایمان را شبیه دنیای ویروس گرفته کردیم و همه با هم دورکار شدیم. ماه نخست هنوز در شوک افسردگی خانه‌نشینی بودیم که دیدیم برخلاف ترس‌هایمان کارها اگر نگویم بهتر از قبل، دست‌کم به قدرت قدیم در جریان است. از هم خبردار ماندیم و عجیب‌تر آن‌که به خودمان آمدیم و دیدیم که پوست‌مان باز هم کلفت‌تر از پیش شده، ما به این زندگی جدید هم خو گرفتیم. باز هم ویروسی که ما را نکشت، یا دست‌کم هنوز نکشته، قوی‌ترمان کرد.

امروز دوباره نگاهی به شعار قدیمی‌مان می‌کنم: «هیچ تصمیمی اصیل و ابدی نیست». اگر تا پیش از این ماجرا اعتقاد داشتیم که دورکاری نمی‌کنیم از این به بعد دورکاری را به‌شکل رسمی به برنامه‌های کاری‌ ابر آروان اضافه می‌کنیم و سعی می‌کنیم روزبه‌روز بستری قوی‌تر برای این کار آماده کنیم.

در نتیجه‌ی تجربه‌ی این ماه‌ها تا پایان کرونا هم‌چنان دورکاری در اختیار تصمیم هر آروانی‌ خواهد بود، اما از شنبه ۱۷ خرداد پخت‌وپز به آروان‌بوم برمی‌گردد، تا کسانی‌که انتخاب‌شان کار کردن در آروان‌بوم است، وضعیت بهتری داشته باشند.

و اما تصمیم مهم: حتی بدون کرونا و برای همیشه (تا باز روزی که این تصمیم هم رنگ‌وبوی اشتباهی به خود بگیرد) دورکار بودن یا نبودن در اختیار تیم‌ها خواهد بود و تا زمانی‌که تیم‌ها فکر می‌کنند می‌توانند عملکرد خوبی داشته باشند و هم راستا با اهداف حرکت کنند می‌توانند دورکار بمانند.

تا پیش از این هر اتاق آروان‌بوم به یک گروه مشخص تعلق داشت ولی از این به بعد فقط برخی از تیم‌ها اتاق خواهند داشت. چند اتاق را تجهیز می‌کنیم برای کسانی‌که فکر می‌کنند نمی‌توانند در خانه کار کنند یا فقط بعضی از روزها لازم است در شرکت باشند و سایر اتاق‌ها مناسب‌سازی می‌شود برای جلسات گروهی تا تیم‌ها بتوانند هر زمانی که خواستند برای هماهنگی‌ها و برنامه‌ریزی‌هایشان از این اتاق‌ها استفاده کنند. از این به بعد قانون قبلی ما که دورکاری را به رسمیت نمی‌شناخت (امیدوارم برای همیشه) از میان‌مان خواهد رفت.

تازه راه رفتن یاد گرفته بودیم که دانستیم به جای نگاه کردن به رخداد‌های عجیب این جهان، باید تمرکزمان روی خودمان باشد. باید هر روز قوی‌تر شویم، ماهرتر شویم و زیباتر برقصیم؛ مهم نیست دنیا چه سازی می‌زند «تو بزن تا من برقصم».

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *