این اتفاق هم، مثل خیلی از اتفاقهای فضای استارتآپی ایران از یک توییت شروع شد. میلاد منشی پور، مدعی شد که اسنپ برای تعداد زیادی از مدیران این شرکت دعوت به همکاری ارسال کرده و تپسی با یک دسته گل از حسن نظر اسنپ تشکر کرد. دعواها به دو جریان اصلی تقسیم شدند. راسته یا دروغ! اخلاقیه یا غیراخلاقی!
اما موج دوم توییتها، واکنشهای بیشتری داشت که با توییت نازنین دانشور شروع شد: کارشناسهای سه میلیونی!
این روزها که بحث دعوای استارتآپها دربارهی سرمایههای انسانی دوباره بالا گرفته، فکر کردم فرصت خوبیه این یادداشت رو دربارهی حقوق برنامهنویسها، مهندسها یا بهطورکلی آدمها بنویسم.
فلانی چهقدر میارزه؟
حقوق و دستمزد یک انسان چهقدر باید باشه؟ احتمالن نمیتونیم برای این سوال جوابی پیدا کنیم که برای همه پذیرفته باشه. اما خیلی خوبه هر کدوم از ما بهعنوان «کارگر» یا «کارفرما» برای خودمون یه پاسخ درست داشته باشیم.
البته جواب من بهعنوان کارگر: «هر چی بیشتر بهتر» و بهعنوان کارفرما: «هر چی کمتر بهتر» نیست. جواب من توزیع عادلانهی ثروت بین تمام کارگرها و سهامداران یک بنگاه اقتصادیه و این خودش، شروع یک دعوای بزرگتره؛ توزیع عادلانه! چه حرفها!
حقوق از نظر من چیزی نیست جز تقسیم عادلانهی ثروت بین افرادی که در ایجاد یک ارزش سهیم هستن. بخشی از حقوق هر فرد (سهم هر شخص از ارزش ایجاد شده) از پیش و براساس موجودی فعلی شرکت ضمانت میشه و بخشی از اون پس از تحقق فروش یا سود، بین همه تقسیم میشه. در چنین محاسبهای، ۳ میلیون تومان حقوق ماهانه ممکنه خیلی زیاد و ۳۰۰ میلیون تومان حقوق ماهانه ممکنه خیلی کم باشه.
اما چند درصد شرکتها اینطور فکر میکنن؟ منابع انسانی یا سرمایههای انسانی، HR یا HC، چه فرقی میکنه چه اسمی داره؟ تا وقتی همه در حال بهرهکشی (Exploit) هستیم، واژههای جدید هم سریع رنگ میبازن و باز باید برای توجیه کارمون دنبال واژهی جدید دیگهای باشیم.
ابر آروان نه چنین دنیای ایدهآلی، اما تلاشی در راه قدم برداشتن براساس چنین ایدهای بود. فرمول حقوق ابر آروان رو میتونید از اینجا ببینید، این بخشی از حقوق افراده که از پیش ضمانت میشه و مهمترین متغیر اون «توان پرداخت» شرکته، سهم افراد از فروش (۳ ماه یک بار) و سود (سالانه) هم مشخص شده و روش توزیع بین افراد مختلف هم براساس بازوبند پهلوانی انجام میشه (اینجا رو ببینید).
ممکنه «من» بهعنوان «کارگر» به این جمعبندی برسم که ارزشآفرینی بنگاه اقتصادیای که توش مشغول به کار هستم به اندازهی کافی نیست و میتونم در یک ارزشآفرینی با بهرهوری بالاتر شریک باشم. یا ممکنه تصور کنم سهم من از این ارزش ایجاد شده بهشکل عادلانهای توزیع نشده و در نیتجه تصمیم بگیرم در جای دیگه مشغول به کار بشم، این موضوع هیچ اشکالی نداره. تفاوتی نداره که این جمعبندی بهوسیلهی خود من انجام بشه یا به پیشنهاد شخص یا شرکت دیگهای به فکر محاسبهی مجدد حقوقم بیفتم.
پس از نظر من نه پیشنهاد کاری جدید به یک نفر یا به یک جمع دادن غیراخلاقیه، نه پیشنهاد چند برابر حقوق فعلی رو دادن. از طرف دیگه، هم پیشنهاد کاری جدید به یک نفر یا یک جمع دادن غیراخلاقیه، هم پیشنهاد چند برابر حقوق فعلی رو دادن، چون «ارزش کارها به نیتهاست».
در هر دو حالت عمل یکسانی رخ داده: «دعوت از شخص یا اشخاصی به یک کار جدید»، اما دعوت من از افراد متخصص برای سهیمشدن در یک ارزشآفرینی با بهرهوری بالاتر کجا و اقدام تخریبگرانه برای نابودی شرکت و شرکتهای رقیب کجا! سهیمکردن آدمها در ثروت کجا و آیندهی شغلی انسانی رو به بازی گرفتن کجا!
حتمن خوب فکر کنید که دوست دارید در خلق چه ارزشی شریک باشید. ممکنه برای شما بیشترین ارزش در سودآوری بالاتر اقتصادی باشه یا در گرفتن دست آدمها.
برای ساختن دنیاهای بهتر فرقی نمیکنه که «درست» شما ممکنه با «درست» آدمهای دیگه فرق داشته باشه، اما خیلی مهمه خودتون از میزان سهمی که در تولید یک ارزش دارید آگاه باشید.
ممکنه در جلسههای مصاحبه و جلسههای ارزیابی بتونید و بتونیم آدمهای دیگه رو فریب بدیم، اما در میانمدت و طولانیمدت این خودتون و خودمون هستیم که بازنده واقعی میشیم.
نسل متخصصان دوپینگی!
در ابر آروان در ماه گذشته با ۳۴۹ نفر مصاحبه انجام شده. فارغ از نتیجهی این مصاحبهها، از این بین، بودند افرادی که دانش فنی و تجربههاشون فراتر از نیاز ما بوده و به این دلیل به اونها پاسخ منفی دادیم. بودند افرادی که ما در ارزیابی اونها اشتباه کردیم و بهشون پاسخ منفی دادیم و هستن افرادی که هنوز در رابطه با حضورشون در ابر آروان جمعبندی انجام نشده و در حال طی کردن فرآیندهای پیشبینی شدهاند. اما بهشکل چشمگیری در بین باقی افراد، فقر شدید دانش فنی به چشم میخوره.
انگار عطش سیریناپذیر شرکتهای استارتآپی به جذب، در وضعیتی که بسیاری از تیمهای ارزیاب فاقد توانمندی کافی بودن، باعث پدید اومدن نسل بزرگی از متخصصان با دانش سطحی شده. متاسفانه استفاده از ابزارها و فریمورکهای مختلف، سرپوش یا بهتر بگم دوپینگی بوده روی بیدانشی این افراد.
انگار فقط تلاش شده در کمترین زمان و با هر ضرب و زوری که شده آدمهایی یا شاید هم رباتهایی رو آمادهی انجام کارهایی اولیه و سطحی کنن.
این چند خط رو میشه خوند، میشه گفت مگه تو خودت چی میدونی؟ میشه گفت بله! بقیه این شکلی شدن ولی من بهترین برنامهنویس خاورمیانهام! اما کاش بشه که کمی، فقط کمی به عمق دانش کارهایی که صبح تا شب میکنیم شک کنیم.
واقعیت تلخی که ماهها و سالهای اخیر روزبهروز بیشتر تجربه میکنیم System Adminهاییه که هیچچیز از پروتکلها و مفهومها نمیدونن، اما تا دلتون بخواد سرویس کانفیگ کردن؛ برنامهنویسهایی که هیچچیز از مفهوم علوم کامپیوتر نمیدونن، شبکه و سیستمعامل نمیفهمن، هیچ الگوریتم پیچیدهای طراحی نکردن، اما تا دلتون بخواد زبان برنامهنویسی و فریمورک بلدن؛ و البته طراحانی که هر رنگ و طرحی براشون بیمعنیه اما تا دلتون بخواد Adobe میدونن.
حرف آخر
شاید نیاز باشه تاکید کنم، بیشتر از هر کسی مخاطب این یادداشت خود منم. باید اعتراف کنم من هم پیش از این از جملهی «برنامهنویس فلان میلیونی» استفاده کردهام؛ باید اعتراف کنم من هم وقتی کتاب Step By Step Configuration لینوکس نوشتهام از روی بیان مفاهیم پریدهام؛ باید اعتراف کنم من هم گاهی بهدنبال حقوق بیشتر و پول بیشتر بودهام نه ایجاد ارزش بیشتر. باید اعتراف کنم من هم گاهی، گاهی فقط پز واژهها رو میدم و پشتشون پنهان میشم.
اما این رو هم باید اعتراف کنم که من دیرگاهی است که به ابرها فکر میکنم…
11 دیدگاه
واقعا لذت بردم از خوندن این پست.
مدتها پیش فردی رو مصاحبه کردم و در اواخر مصاحبه، دستمزدی که مطالبه کردبه نظرم نسبتا زیاد بود.
وقتی با نگاه تردیدآمیز من مواجه شد، گفت:
اگر من نتونم حداقل 4برابر این رقم برای شرکت، ارزش ایجاد کنم، حق می دم به مدیران شرکت که دستمزد من رو ندن یا عذر منو بخوان.
نگاهش به نظرم متفاوت بود با همه کارمندانی که تا اون روز دیده بودم.
چقدر خوب و چقدر اعصاب خردکن
اعصاب خردکن بودنش که به آدم یادآوری می کنه «واقعا چی بلدی» و خوب به داین دلیل که باید برگرده یه سری مفاهیم (آکادمیک) رو از ابتدا ولی با دید جدیدی که به دست آورده یاد بگیره
متن بسیار فوق العاده ای بود
موردی که در نظر نگرفتید اتمسفر مارکت هست
سری به مصاحبه های ecommerce های بزرگ ایران بزنید از اسنپ و تپ سی و … گرفته تا …
مصاحبه به این صورت هست:
داکر بلدی؟
انسیبل بلدی؟
کوبر کار کردی؟
CI CD میدونی چیه؟
خوشحال شدیم از آشناییتون.
یعنی رویکرد اطلاعات شما از TOOLS های مدیریتی هست نه FUNDUMENTAL فرض رو بر این بگیرید که فردی با تسلط کافی به سیستم عامل از lOW LEVEL ترین بحث سیستم عامل تا لایه های بالتر با DEEP KNOWLEDGE تو کلیه موارد از TCP/IP STACK گرفته تا … بیاد و به فرض DOCKER رو هم بشناسه ولی تو محیط کاریش نیاز به ADVANCE شدن توش نباشه به نظر شما برای ADVANCE شدن با این TOOL (دقیقا و دقیقا TOOL ) زمان زیادی برای فردی با دانش غنی FUNDUMENTAL نیازه؟ خیر
ولی تو مصاحبه ها دقیقا دنباله TOOLSET کار ها هستند نه افرادی با DEEP KNOWLEDGE iN FUNDUMENTALS
حال طبیعیه که حسب نیاز و اتمسفر بازار، متخصصان صرفا TOOLSET کار زیاد تر از افراد با DEPP KNOWLEGE ها باشند
متن خوبی بود. اندکی منو به فکر فرو برد.
اما نیاز شرکتها باعث شده که برنامه نویس ها دوپینگی شوند.
آنچه از دل برآید
لاجرم بر دل نشیند
مقاله شما بسیار دل نشین بود
شیوه انتقاد شما مشابه استفاده یک جراح از چاغوی جراحی است و کمترین میزان عکس العمل را بوجود می آورد.
متاسفانه همسن زیرساخت شما مشکلات زیادی داره که البته برای نیاز های معمول کافیه ولی برای نیازهای فنی عیب کم نداره
در نمایشگاه هم به همکاران چند مورد رو گفتم که اولش خیلی جبهه گرفتن ولی بعدا تصدیق کردند
کلا عمق دانش فنی سرویس های داخلی خیلی خوب نیست و این برای همکاری و پیشرفت جمعی واقعا بده
بسیار عالی
تهه دلم خالی شد
واقعا چقدر تامل بر انگیز!
بازار پر شده از همین مخصصین دوپینگی
متن خوبی بود. اندکی منو به فکر فرو برد.