ثمین زاهدانی، معمار فرهنگ ابر آروان، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ مهمان همایش «چالشها و راهکارهای مدیریت منابع انسانی در استارتآپها» بود تا دربارهی اهمیت فرهنگ سازمانی و تجربهای که از ساخت این فرهنگ در ابر آروان بهدست آورده، صحبت کند. ثمین در این سخنرانی با اشاره به روند بازنگری و بهبود مستمر در ابر آروان، گفت که اعتقاد به فرمولی جادویی برای این خوب بودن و موفقیت ندارد، بلکه داشتن «یک آرزوی مشترک با پشتگرمی به یک ایدیولوژی» میتواند راهگشا باشد تا سازمانها یک «روح» داشته باشند، تا به یک «مای جمعی» دست پیدا کنند و اعضای آروان آرزوهایی با درونمایهی مشترک «انسان» دارند که در آن خیر فردی در راستای خیر جمعی تعریف میشود.
متن کامل سخنرانی ثمین زاهدانی در ادامه آمده است.
به روح اعتقاد دارید؟
امروز قرار بود که من بیام و دربارهی علل موفقیت آروان در حوزهی منابع انسانی حرف بزنم. ولی من در همین نقطهی آغاز دو اختلاف نظر جدی دارم؛ اول با واژهی «منابع انسانی» و دوم با اینکه «آیا آروان موفق هست یا نه!»
اگر بخوام دربارهی هر کدوم از این موارد حرف بزنم، به اندازهی یک سخنرانی مفصل وقت میخوام، و البته که آخرش هم فکر نمیکنم دستآورد مهمتری از خستگی داشته باشه؛ پس بهتره از اینها بگذریم. در واقع این پیشفرضها رو قبول کنیم و بریم سراغ پاسخ به اون.
وقتی میگیم «منابع انسانی»، از چی باید حرف میزنیم؟
هاروارد بیزینس ریویو – ۲۰۱۷[i] میگه، «نقش حیاتی منابع انسانی، چگونگی صرف شدن زمان، استعداد و انرژی کارکنانه».
اگر من بخوام به استناد این مقاله حرف بزنم، باید تبیین کنم در این سه حوزه چه رویکردی داشتیم. خب، برای من صحبت کردن در مورد این چیزها مثل این میمونه که احتمالن از توی جیبم یک رمز جادویی در بیارم و بگم #000* رو بگیرید، یا مثلن اینجا بگم که برای موفقیت بیاید، ساختار سازمانیتون رو اینجوری کنید…. فرمول حقوق رو این شکلی کنید… نردهبام یا لدر داشته باشید… اینشکلی نیروی ماهر جذب کنید… اینشکلی نیروی ماهر رو حفظ کنید… اینشکلی همه رو خوشحال کنید…
اما موضوع اصلن اینها نیست. ممکنه ما در ابر آروان همهی چیزهایی که در این مسیر کشف کردیم اشتباه باشه! همونطور که ما تغییرات زیادی به ساختارهامون دادیم و بعد از این هم این تغییرات رو خواهیم داشت. مهم اینه که تو این مدت، ما باهاش «حالمون خوب بوده».
پس بذارید یک کم با هم عمیقتر بشیم و از این مباحث فاصله بگیریم…
این روزها یکی از بزرگترین مشکلاتی که در کشورمون بهش برمیخوریم، «نداشتن آرزوهای بزرگه؛ آرزوهایی که پشتشون به یک ایدیولوژی گرم باشه!»
ما مهندسهای خوبی در کشورمون داریم که بیشترشون خیلی خوب یاد گرفتن به یکسری چیزها نباید فکر کنن. فقط باید طراحی کنن، کد بزنن و اجرا کنن. بیشتر اونها یا آرزویی ندارن یا اگه دارن، باور دارن که رسیدن بهش از محالاته!
ریشهیابی این موضوع، ساعتها بحث علمی، فلسفی و سیاسی-اجتماعی میطلبه. من جواب قطعی برای اون ندارم، ولی میخوام نظریهای رو که به بحث ما میخوره، مطرح کنم؛ «درماندگی آموخته شده».
سلیگمن در آزمایشگاهش گروهی از سگها رو داخل قفسی گذاشت که نمیتونستن از اون فرار کنن. بعد، از طریق دستگاه برقی به اونها شوک داد. سگها اولش تلاش کردن که فرار کنن، اما بعد از چند بار تقلا، فهمیدن که راه فراری نیست و نشستن. اینجا سلیگمن یک راه فرار گذاشت، ولی سگها در شرایطی که میتونستن از شوک فرار کنن، باز هم بهجای فرار، درماندهوار دراز میکشیدن.
این داستان قلب من رو فشار میده؛ چون باور کردیم که آرزوهامون رو باور نکنیم… باور کردیم اگر ایدیولوژی هم داریم، به درد بحث تو مهمونی میخوره… و فقط باید کار کنیم، کار کنیم تا گلیم خودمون رو از آب بکشیم بیرون.
به نظرم این آرزوهای مشترک و ایدیولوژیه که میتونه به یک سازمان روح بده! شماها اصلن به روح اعتقاد دارید؟
وقتی ما از «ملت بزرگ ایران» حرف میزنیم دقیقن از چی حرف میزنیم؟ وقتی میگیم ایران، از چی داریم میگیم؟ ایرانی که در طول سالها حکومتهای متفاوتی داشته، رهبرانش عوض شدن. تمام مردمش عوض شدن و جای یک مردم دیگر رو گرفتن. مرزهاش گاهی کم شدن و گاهی زیاد شدن. و شاید حیرتانگیز باشه، حتا اسمش هم عوض شده!
وقتی من میگم ابرآروان، دارم از یک «مای جمعی» حرف میزنم؛ یک مای جمعی که باور داره خیر فردی وجود نداره؛ یک مای جمعی که بهمرور زمان یک هویت، یک روح پیدا کرده؛ که موفقیت یا عدم موفقیتش، پیروزی یا شکستش، همه و همه از اون «روح» میاد.
از نظر من، این روح اولش از ایدیولوژی و آرزوی موسسانش بهوجود اومد، ولی بعد، هر یک نفری که به آروان اضافه شد، از روح خودش به اون دمید و از بازدمش یک روح تازه گرفت! آروان امروز، شبیه همهی ما آروانیها هست و شبیه هیچ کدوممون نیست.
این آرزوی مشترکی که من ازش حرف میزنم به این معنا نیست که همهی ما «یک آرزوی مشترک» داریم، به این معناست که «آرزوهای همهی ما، یک درونمایهی مشترک داره».
درونمایهی همهی اونها از «انسان» بهوجود اومده. اینجا ما هر کدوم بهدنبال محقق کردن این ایده هستیم. با هر روشی که بلدیم برای این کار تلاش میکنیم و همیشه این رو برای خودمون تکرار میکنیم که «انسان با چاقوی هیچ مصلحتی به مسلخ نباید برود».
این باور باعث میشه که ما برای «یک راه مشترک» تلاش کنیم و احساسی در تعامل با هر کدوم از آروانیها ایجاد میکنه که فراتر از دو دو تا، چهار تای عادی میره.
ما در آروان میدونیم که خیر فردیمون در راستای خیر جمعیمونه.
اون روزی که ما ۱۰ نفر، توی یک اتاق ۱۰ متری کنارهم بودیم، همونقدر به آروان احساس خوب داشتیم که الان توی آروانبوم داریم.
اون روزی که دلمون به فوتبال دستی اشتراکی ساختمون فناپ خوش بود، همونقدر به آروان احساس خوب داشتیم که الان که کنار فوتبال دستیمون بازیهای دیگه هم داریم.
اون روزی که یکسوم هر شرکت دیگهای حقوق میگرفتیم، همونقدر به آروان احساس خوب داشتیم که الان به اندازهی میانگین شرکتهای تهران حقوق میگیریم.
چون میفهمیم:
یک روح بزرگ پشت آروان قایم شده، که قسمتی از ماست؛ ما میدونیم که این «روح» داره همهی تلاشش رو برای ما بهکار میگیره، همونطور که ما همهی تلاشمون رو برای اون میذاریم.
من به روح اعتقاد دارم…
پینوشت:
1. https://hbr.org/2017/01/hrs-vital-role-in-how-employees-spend-their-time-talent-and-energy