بسیاری از استارتآپهایی که در نقاط مختلف دنیا شکل میگیرند، با شعارهای «صلحطلبانهای» پدید میآیند یا دست کم، مدعیاند برای دستیابی به یک «صلح پایدار» ایجاد شدهاند و اگر نتوانند مستقیم این کار را انجام دهند، گامی رو به جلو برای تحقق صلحی هستند که ممکن است برای یک نفر، یک شهر، یک طبقهی اجتماعی یا یک قاره پدید آید!
اما چهطور میشود فکر کنیم صلحی هست که گام رو به جلو برای تحقق آن، نه بهکمک یک استارتآپ بلکه از راه یک تحول استارتآپی یا یک تحول فرهنگی استارتآپی پدید میآید؟
اجازه بدهید این بحث را از میانه آغاز کنیم.
جوزف شومپیتر، نخستین اقتصاددانی بود که از واژهی «تخریب خلاق» استفاده کرد. واژهای که به نظر من میتواند یکی از کلیدیترین توصیفها از یک استارتآپ خوب باشد؛ فناوری یا راه و روشی که به تلخی، پایان بسیاری از مشاغل و راهکارهای سنتی است.
بهتر بگویم همهی وجود «ققنوس» اقتصاد آتش میگیرد، در برابر چشمهای تمام تماشاگرانی که از نگرانی در بهت فرورفتهاند میسوزد، اما از خاکسترش ققنوسی پدید خواهد آمد؛ جوانتر، زیباتر و جاهطلبانهتر! ققنوسی که به افقهای دورتر پرواز خواهد کرد.
اما صلح از کجا آغاز میشود؟ در طول تاریخ بزنگاههای تاریخی مختلفی وجود داشته است که فرصت یا تهدیدی مهم و همگانی در یک یا چند منطقهی جغرافیایی پدید آورده است. پرسش مهم این یادداشت بسیار کوتاه همین است، آیا امکان وقوع یک تحول استارتآپی در چنین لحظهای از تاریخ هست؟
روشن است که «نو»ی نهفته در «تخریب خلاق» در برابر سوختن یک «کهنه» پدید میآید. پس دور از انتظار نیست که این کهنه و تمامی طرفدارنش بیشترین مقاوت را در برابر تولد این «نو» داشته باشند.
یکی از مهمترین عوامل ایجاد صلح پایدار در جهان، رشد نهادهای عمومی و توسعهیافته در سطح یک کشور است. چیزی که میتواند یک کابوس برای برخی حکومتها باشد. شوروی سابق یا چین را به خاطر بیاورید، تمام تلاشهای دولت مقتدر کمونیست برای کنترل ۱۰۰درصدی نهادهای اقتصادی و از طریق آن تحکیم پایههای قدرت سیاسی خود بوده و هست. همهی آن چیزی که یک تحول استارتآپی میتواند آن را برهم بزند.
استارتآپها چند ویژگی مهم ذاتی دارند؛ آنها بهدلیل ویژگی فناوارانهی خود، کمترین تاثیرگیری را از قدرتهای متمرکز خواهند داشت (بهذات کمترین امکان دخالت را میدهند و حتا در مواردی ذات فناوری آنها، کنترلناپذیر و نامتمرکز است) و مهمتر آنکه بهشکل توزیعشده و با فراوانی بسیار بالا ایجاد میشوند.
اگر قدرتها پیش از این میتوانستند با ایجاد رانت در بخشهای مختلف بیزینسهای سنتی، آن بخشها را تصاحب کنند، در این دنیای «نو»، از تکرار آن نقشهها ناکام خواهند ماند.
افزونبر بازتعریف ساختار قدرت و ثروت در یک کشور، بروز چنین تحول استارتآپی (که پدرانش را خواهد بلعید) اثرگذاری دیگری خواهد داشت و آن بازتعریف انتظارات و فرهنگ عمومی طبقهی متوسط و البته متخصص جامعه است.
بسیاری از استارتآپها برای رقابتپذیری بیشتر، در تلاشاند از ساختارهای سنتی پرهیز کنند، قدرت را بهشکل توزیع شده ایجاد کنند، از ساختارهای سلسله مراتبی فاصله بگیرند و با افزایش شفافیت و بهبود روابط کاری موثر به بالاترین بهرهوری و رقابتپذیری دست پیدا کنند.
با بروز یک تحول استارتآپی و تجربهی چنین زیستی برای ۳ تا ۷درصد از یک جامعه و با توجه به رهبر بودن احتمالی این طبقه در بین اقشار مختلف خانوادهشان و تاثیرگذاری این بخش به لایهی اجتماعی خود، سطح نوینی از خواست اجتماعی و آمادگی فرهنگی ایجاد خواهد شد که جامعه را سریعتر بهسمت نهادها و سیستمهایی حرکت خواهد داد که درنهایت به توسعهی صلح پایدار ختم خواهد شد.
شاید سادهانگارانه به نظر بیاید، اما به نظر میرسد این استارتآپهای کوچک، میتوانند جرقههای پرامیدی در دل سیاهی شب پدید آورند، اگر در کنار یکدیگر باشند!